انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر انا قضینا بینکم فاستبشروا بالمنتصر باد صبا ای خوش خبر مژده بیاور دل ببر جانم فدات ای مژده ور بستان تو جانم ماحضر شمشیرها جوشن شود ویرانهها گلشن شود چشم جهان روشن شود چون از تو آید یک نظر ای قهر بیدندان شده وی لطف صد چندان شده جان و جهان خندان شده چون داد جانها را ظفر هر کس که دیدت ای ضیا وان حضرت باکبریا بادا ورا شرم از خدا گر او بلافد از هنر نگذاشت شیر بیشهای از هست ما یک ریشهای الا که نیم اندیشهای در روز و شب
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت